اين تحقيق به سه فصل تقسيم شده است: در فصل اول «فیزیک خُرد قدرت» و «تبارشناسي» تحليل قدرت معرفي شده است. فوكو از دهه شصت در پروژه ديرينهشناسي دانش به قوانين ساخت دروني گفتمان تمركز داشته و پرسش چگونگي تحول آن را به وسيلة عوامل سياسي، اجتماعي و اقتصادي بهطور گسترده و جداگانه بررسي كرده است؛ بر اين اساس تحقيقات بعد از ورود به درس گفتارهايي در كالج فرانسه موضوع «نظام گفتمان» را بررسي كردهاند.
رابطه جریانهای قدرت و شکلهای دانش در كانون توجهات نظري او قرار ميگيرند. در هر صورت فوكو در مراحل اولية تحليل قدرت، بيش از همه به شکلهای قدرت توجه كرده است از جمله ممانعت، اجبار، ظلم، ممنوعيت و غيره كه آنها را منفي توصيف كرده. فوكو كمبودهاي وجوه تحليلي را در چالشهاي سياسي و اجتماعي بعد از ماه مي ۱۹۶۸ شناخت. نظارت و مجازات ـ محصول دل مشغولي نظري او با سيستم مجازات ـ بر خصوصيت «فناوری» و «راهبردي» روابط قدرت تأكيد ميكند و طرح و رویکرد حقوقي و منفي قدرت را از طريق راهبرد مثبتي جايگزين ميكند.
موضوع ممتاز آنها يعني «فیزیک قدرت»، ساخت نظام يافتة جسم افراد را شامل ميشود و مدل معرفيشده تشريحي آنها، جنگها، نبردها، كشتارها و تصرفها را ميسازد. حُسن اين روش روشمند در اين است كه نقاط ضعف روشهاي سنتي سياسي را مشخص ميكند كه سياست را قبل از هر چيز از منظر حقوقي مطرح ميكنند. با اين وصف، از اين شكل تحليل «جنگجويانه» دو مسئله مهم نتیجه ميشود كه در نهايت به مسئله «فرضيه نيچه» منتهي ميشوند. پرسش اول به رابطه توضيح داده نشدة فیزیک خرد و كلان قدرت و نظام فردي و كنترل اجتماعي ميپردازد. دومين پرسش با درك تحليليافته روابط ميان سوژه گی و قدرت سر و كار دارد. درحاليكه افراد بيش از همه تحت ديدگاه جهتگيري نظاميافتهاي تحليل ميشوند، به نظر ميرسد براي آنها امكان اساسي راهبرد مقاومت هم مورد سؤال قرار گيرد.
در فصل دوم (طرز تفکر دولت) فکر و طرح حكومت بهعنوان پاسخي به دو مسئله مطرح شده معرفي ميشود. درحالي كه مفهوم «بيو ـ قدرت» زمينه تحليل درباره بُعد نظام جمعيت را ميگستراند كه به نظام ساختمان بدني افراد نزديك ميشود، مسئله حكومت يك قدم فراتر رفته و نه تنها زمينه تحليل را بزرگ ميكند، بلكه شكل فکر اصلی آن را نيز تغيير ميدهد؛ به اين ترتيب كه قدرت را هم در مدل حقوقي و هم در مدل راهبردي به مثابه «رهبري» تعريف ميكند. درعين حال قدرت انضباطي امتيازات سياسي و نظري خود را از دست ميدهد: اين نوع قدرت، فناوریهاي حكومتي را ردهبندي كرده و تنها شكلي از قدرت تحت نفوذ ديگران را ميسازد.
فوكو با مبدأ قرار دادنِ مسئله حكومت در تحقيقات بعديِ خود، آن را به نحوي تغيير ميدهد كه بتواند تا حد ممكن در آن به مسائل سياسي ـ نظري طرحريزي شده پاسخ دهد. او از طرفي «تبارشناسي دولتمدرن» را بررسي ميكند كه در مركز آن، تحول عقلانيت سياسي مدرن مورد ملاحظه قرار ميگيرد و از طرف ديگر به كنكاش در امر «تبارشناسي سوژه مدرن» میپردازد كه شرايط ساخت تجارب «غربي» از سوژه گی را دنبال ميكند و اينها همه در حالي است كه اين تصميم، موضوع «تاريخ جنسيت» را ميسازد و در كانون درسگفتارهاي ۷۹/۱۹۷۸ كالج فرانسه قرار دارد.
فوكو ابتدا در درسگفتارهايش درباره «تبارشناسي دولت مدرن»، سياق تشكيل احتمالي عقل سياسي مدرنِ روحانيت مسيحي را بررسي ميكند. تز تاريخي او از اين قرار است كه از اوايل عصر جديد در ميان مسيحيت فنون رهبري، به دليل فرقههای مذهبي و تمركز سياسي، گسترش و تحول يافته و دنياييشدن را تجربه كردهاند. «عقلانيت دولت» و «پليس» طبق اين مدل تفسيرشده پاسخهاي دقيقي را به سؤال مربوط به موضوع و اهداف حكومت دادهاند. آنها عقلانيتي از حكومت را معرفي كردند كه ديگر كمتر از روي مذهب، بلكه حتي از روي سياست حكم ميكند و صرفاً بر رشد توان دولت تكيه ميكند. بعد از فوكو جایز بودن اين سلطه سياسي در قرن هجدهم بهطور فزايندهاي مورد سؤال قرار گرفت. به جاي حكومت قديم كه دولت را از درون خود تشكيل ميداد، طرز تفكر دولت ليبرالي كه خِرَد سياسي را به رفتار اقتصادي ـ عقلاني افراد با حداكثر منافع موظف ميكرد، وارد صحنه شد.
همراه با ظهور پرسش اجتماعي در قرن نوزدهم، عقلانيت ليبرال تغييرات مؤثر و عميقي را تجربه كرد. تحقيقات دانشجويان و همكاران فوكو از جمله ژاك دُنسلو، فرانسوا اِوالد، جيوانا پروکاچي و روبِرت كَستِل نشان ميدهند كه چگونه نگرش برنامههاي ليبرال نظام اجتماعي بيشتر و بيشتر در طرح «جامعه امنيتي» جاي ميگيرد كه خرد اقتصادي را از طريق عناصر «عقلانيت اجتماعي» تكميل ميکرد. موضوع آخرين قسمت از بخش دوم مطالعه فوكو از محققان نئوليبرال است. وي بهویژه در تحقيقات مكتب شيكاگو، از طريق نقد دولت اجتماعي، تلاشی را برای تحول عقلانيت حكومت جديدي مشاهده ميکند كه بر گسترش شكل اقتصادي جامعه تأكيد ميكند.
در فصل سوم «سياست و علم اخلاق»، «تبارشناسي سوژه مدرنِ» فوكو، تحت منظر حكومت به مثابه رهبري خود، بررسي ميشود. در «تاريخ جنسيت» فوكو تفاوت اشكال متفاوت سوژهگی را از يونان عهد باستان تا اوايل مسيحيت به مثابه تجربه اخلاقي جنسيت تحليل ميكند. اما توجه روششناختي و سياسي خود را بر ادعاي غيرنقادانهاي بر ایده فکر طرح اصلی «خود رهبري سنتي» تمركز نميدهد، بلكه «علم اخلاق» را بهعنوان «هدايتگر زندگي» تعريف ميكند. در واقع در كانون اين تحقيقات از يك طرف پرسشهايي بر طبق رابطه ميان سوژه گی و قدرت و از طرف ديگر بر طبق رابطه قدرت و حقيقت مطرح است.
سرانجام فوكو موفق ميشود به وسيلة مفهوم حكومت مواردي از سوژهگی و ديدگاههايي از مقاومت را بهطور عمده و مشخصتر از تحقيقات قبلياش درك كند. اين مهم، از طريق معرفي مفهوم جديدي از (فناوری خود، رويههای آزادي و غيره) و تمايز ميان قدرت و حاکمیت ميسر ميشود. از آن جايي که ويژگي تكنيكهاي رهبري مسيحي در به هم پيوستن توليد و «حقيقت» قرار داشته است. بر اين اساس«سياست حقيقتِ» فوكو عليه شكلهاي مدرن سوژهگی وارد صحنه ميشود كه بر پايه نگرش «سوژهگی حقيقي» بنا ميشوند. اين حركت انفصالي از طريق ويژگي روشمند «تاريخ حقيقت»، امكانپذير ميشود كه تاريخيت و (به اینترتيب ممکن و اختيار) هرگونه حقيقت ـ جبر جهانشمول و ضروري را نشان ميدهد و ما به فرمانبري بدون وقفه از آنها دعوت شدهايم.
کتاب «نقدی بر خرد سیاسی»(بررسی تحلیل فوکو از طرز تفکر دولت مدرن) تألیف توماس لمکه با ترجمه یونس نوربخش و محبوبه شمشادین به همت انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) در سال جاری به بهای ۱۹۵۰۰۰ ریال منتشر شد.
نظر شما